سلام خانوم سيب
خوبي ميوه بهشتي ؟
شوخي كردم
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
دست به ديوانگي نزنيم و عاشق نشويم
چطور بود ؟الان گفتما !!! خداييش خودمم قبولش دارم
موفق و هميشه خندون باشي
چه صدف ها كه به درياي وجود /
سينه هاشان ز گهر خالي بود ! /
ننگ نشناخته از بي هنري /
شرم ناكرده از اين بي گهري /
سوي هر در گهشان روي نياز /
همه جا سينه گشايند به ناز ... /
زندگي – دشمن ديرينه ي من – /
چنگ انداخته در سينه ي من /
روز و شب با من دارد سر ِ جنگ /
هر نفس از صدف ِ سينه ي تنگ /
دامن افشان گهر آورده به چنگ /
وان گهرها ... همه كوبيده به سنگ ! = فريدون مشيري
بسم رب الزهراء .... سلام عليكم ..... هم شعر اينجا و هم پرشين عالي و مناسب حال بودند و زيبا خسته نباشيد و دهه فجر مبارك.... در پناه حق... التماس دعا... يا علي
زيباترين حرفت را بگو ...
شکنجه پنهان سکوتت را آشکاره کن
و هراس مدار از آن که بگويند
ترانه اي بيهوده مي خوانيد ،
چرا که ترانه ما ترانه بيهودگي نيست ،
چرا که عشق حرفي بيهوده نيست ...
حتي بگذار آفتاب نيز برنيايد ،
به خاطر فرداي ما اگر ،
بر ماش منتيست
چرا که عشق خود فرداست ... خود هميشه است ...